چرا کتابهای ترسناک باعث ترس نمیشوند؟
تاریخ انتشار: ۲ تیر ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۸۰۵۳۲۲۱
ژانر ترسناک ژانر شگفتانگیزی به نظر میرسد. هوادران این دست ساختهها زمان خود را به اثری اختصاص میدهند که یک احساس ناخوشایند برایشان تداعی شود. احساسی که هیچکس دوست ندارد در دنیای واقعی تجربه کند. احساسی که حتی در موارد شدید میتواند منجر به مرگ شود! با تمام این اوصاف، ولی ساختههای ترسناک هواداران فراوانی دارد؛ از فیلم و سریال گرفته تا بازی و… کتابهای ترسناک؟!
اشتباه نکنید.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
خیلی ناباورانه و دور از انتظار نیست اگر گفته شود که کتابهای ترسناک به اندازهی دیگر مدیومهای سرگرمی باعث ترس و وحشت مخاطبان نمیشوند. ولی دلیلش چیست؟ در این نوشتار به کتابهای ترسناک سر میزنیم تا بازگو کنیم چرا این آثار نسبت به دیگر همتایانشان از دیگر گونههای سرگرمی باعث وحشت نمیشوند.
حسی جدای ترسهر چند نام ژانر، وحشت و ترسناک گذاشته شده است، ولی همهی ساختههای وحشتناک تنها به دنبال ترساندن مخاطبانشان نیستند. ساختههای ترسناک در همهی مدیومها علاوه بر این که حس ترس را به مخاطبان تلقین میکنند (همان حسی که باعث جمعتر شدن حواس، بالا رفتن فشار خون و ضربان قلب و دیگر دگرگونیهای بدن میشود تا آمادهی جان سالم به در بردن از یک وضعیت بغرنج شوید)، عواطف و احساسات دیگری را نیز تحریک میکنند.
در آثار ژانر وحشت فراوانی رویدادها و پدیدههایی وجود دارند که باعث بروز احساساتی همچون ناخوشی، ناراحتی و بیزاری میشوند. بنابراین، شاید چندان عجیب نباشد که یک اثر ترسناک به جای ترساندن چنین احساساتی را به بازی بگیرد.
نبود المانهای دیداری و شنیداریمهمترین المانهایی که باعث میشوند کتابهای ترسناک نسبت به دیگر گونههای مدیوم سرگرمی کمتر باعث وحشت شوند، استفادهی کمتر از گیرندههای ادراکی افراد است. در یک رمان و کتاب ترسناک تنها متن عرضه میشود. البته در مواردی تصویرسازیها را نیز شاهد هستیم، ولی به طور کلی این متنها هستند که بخش اصلی یک کتاب، رمان و هر گونه نوشتهی ترسناک را تشکیل میدهند.
فیلمها، سریالها، بازیهای ویدیویی و دیگر گونههای سرگرمی از این دست، نه تنها با متن و داستان تلاش در ترساندن مخاطبان خود دارند بلکه المانهای دیداری و شنیداری نیز جزو پایههای اساسی عرضه محتوایشان به شمار میآیند.
سناریویی را تصور کنید که در آن پروتاگونیست یک داستان ترسناک، بدون داشتن هیچ ابزاری برای دفاع از خود، در یک گوشهی تاریک و تنگ گیر افتاده و پنهان شده است. هیولا (یا آدمکش) ماجرا وارد محیط میشود و با هر گامی که برمیدارد و صدایش در پیرامون منعکس میشود یک قدم به قربانی احتمالی بعدی خود نزدیکتر میشود. عرق چهرهی پروتاگونیست را پوشانده، بدنش کمی به لرزش افتاده، به سختی آب دهان خود را قورت میدهد، سایهی هیولا/آدمکش روی او میافتد و ناگهان سر و کلهی هیولا/آدمکش به شکل کامل در برابر پروتاگونیست پیدا میشود.
همهی این توصیفات در چند خط و در بهترین حالت سه یا چهار پاراگراف جا میشوند. اگر این بخش متن طولانیتر از این شود، احساس انگیزی خود را به مرور از دست میدهد. کوتاه بودنش نیز هم جزئیات کمتری در خود جای داده است و هم خیلی زود به نتیجه میرسد و احساسات برانگیخته شده پشت سر گذاشته میشوند. البته هیچ المان آوایی نیز در هنگام خواندن متن وجود نخواهد داشت. تمام این متن باید به دست خود خواننده درک و مجسم شود تا بهترین اثرگذاری را داشته باشد.
با نگاهی به این نمونه، میتوان فهمید که ترفندهای کتابهای ترسناک برای ایجاد حس وحشت بسیار محدودتر هستند. همین سکانس را در یک فیلم ترسناک تصور کنید. آوای هر گام در گوش میپیچد. موزیک تنشزا از ابتدای سکانس آغاز میشود و در لحظهی آخر به نقطهی اوج میرسد. نورپردازی، قاببندی و حرکات دوربین، آنتاگونیست را تا لحظهی آخر به شکل یک راز پنهان نگه میدارند و پروتاگونیست را به شکل یک برهی آمادهی سرو به تصویر میکشند؛ و در پایان یک جامپ اسکر هوشمندانه!
ولی گل سر سبد ژانر ترسناک را در دنیای بازیهای ویدیویی میتوان جست و جو کرد. جایی که نه تنها المانهای دیداری و شنیداری دخیل هستند بلکه کنش خود بازیکن نیز در روایت تأثیر میگذارد؛ کنشی که یا منجر به باخت او میشود یا بردن. حالا انتخاب با خود اوست!
حواسپرتیدنیای مدرن پر است از حواسپرتیهای مدرن. از خیابانهای پر از ماشینهای پر سر و صدا گرفته تا انواع گجتها و ابزار هوشمند؛ ساعت، موبایل، تلویزیون، کنسول بازی و خیلی چیزهای دیگر. کافی است چند دقیقه سرگرم خواندن متنی شوید تا همهی این هیاهوی بیرونی، گیرندههای ادراکیتان را مشغول کنند تا ناگهان سر بلند و کنید و بفهمید از یکی، دو صفحهای که خواندید هیچ چیزی به یاد ندارید.
به همین ترتیب، هر کتابی، در هر ژانری، کار پرچالشی دارد تا بتواند احساسی در خواننده برانگیزد. یا شاید بهتر باشد که بگوییم مخاطب کار سختی دارد تا محیطی مناسب خواندن یک متن پیدا کند.
تجربهی فیلمها و بازیهای ترسناک نیز روی تجربه کتابهای ترسناک تأثیرگذارند. در هر حال مدیومی که تنها از یکی از ابزارهای ادراکی انسان بهره میگیرد نمیتواند چندان با مدیومهایی رقابت کند که گاهی مخاطبانش نیاز دارند چشمهای خود را ببندند یا گوشهای خود را بگیرند تا کمتر بترسند.
ماجرا شاید برای انسانی که در قرون گذشته زندگی میکرده و تنها حواسپرتیهایش مربوط به گذر دیگر موجودات زنده و رویدادهای طبیعی بوده است متفاوت باشد. ولی انسان مدرن تنها میتواند به مدت و به میزان محدودی روی یک متن تمرکز کند؛ چه برسد که از آن انتظار ترساندن داشته باشد.
پیشبینی پذیری و افت کیفیزمانی بود که خونآشامها موجودات خوننوش ترسناکی به شمار میآمدند که وحشت به دل مخاطبان میانداختند. گلههای زامبیها پدیدههایی چندشآور و باور نکردنی به نظر میرسیدند که تنها راه زنده ماندن از دست آنها فرار بود؛ و پدیدههای ماورایی به دنبال این بودند تا با شکار انسانها، آنها را تبدیل به قربانیان و بردگان بیمغز خود کنند.
ولی این روزها از خونآشامها در داستانهای کمدی و عاشقانه استفاده میشود، نوجوانها و جوانها چشم به راه یک آخرزمان زامبیوار هستند تا کمی خوش بگذرانند و پدیدههای ماورایی نیز از باور فراگیر کنار گذاشته شدهاند.
این ترتیبِ استفادهی بیش از اندازه از المانهای داستانها و رمانهای ترسناک آنها را دچار استهلاکی کرده است تا دیگر تأثیرگذاری و صلابت دورههای گذشته را نداشته باشند. به همین دلیل، دیگر مخاطبان آن قدر با چنین المانهایی نمیترسند و به دنبال نوآوریهای دیگر در دنیایی هستند که رو به خشکی و بیمحتوایی میرود.
از طرف دیگر، تکرار دوباره و دوبارهی داستانهای ترسناک به پیشبینی پذیری آنها اضافه کرده است. برای همین نیز، هر چقدر یک داستان تازه خوب هم نوشته شده باشند، باز هم مخاطب کم و بیش میداند که چه مسیری را خواهد پیمود و به چه نتیجهای میرسد؛ و صحبت در مورد داستانهای خوب تازه شد. خب، از آن جایی که احتمالاً در دوران مدرن کتاب و داستان متنی یکی از ارزانترین گونههای سرگرمی از نظر پروسهی تولید و سرمایهگذاری باشند، نظارت بر کیفیت و برگشت سرمایهی آنها نیز به اندازهی فیلمها، بازیها و سریالهایی نخواهد بود که بودجههای میلیونی نیاز دارند. به همین دلیل نیز شاید کتابی که به عنوان یک نوشتهی ترسناک به سراغش رفتهاید، به سادگی، یک نوشتهی نه چندان خوب باشد که کیفیت قابل قبولی ندارد.
پس کتابهای ترسناک دیگر کارآمد نیستند؟با همهی این دردسرها و چالشها، نمیتوان گفت که کتابهای ترسناک دیگر کارآمد نیستند. نوشتههای ترسناک توانستهاند دورانی طولانی انسانها را سرگرم نگه دارند و حتی در دنیای مدرن امروز نیز هنوز حضور پررنگی دارند؛ نمونهاش همهی ساختههای ترسناکی است که هنوز هم که هنوز است این روایتهای ترسناک را در مدیومهای دیگر برمیگردانند و مورد اقتباس قرار میدهند. پس، شاید نیاز باشد که شیوهی کتاب ترسناک خواندن کمی دچار دگرگونی شود!
منبع: ویجیاتو
منبع: فرارو
کلیدواژه: کتاب های ترسناک قیمت طلا و ارز قیمت موبایل کتاب های ترسناک ی ترسناک داستان ها مدیوم ها ساخته ها فیلم ها بازی ها ی دیگر
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۸۰۵۳۲۲۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
ما جز با رعیتِ خود دیگر با کسی جنگ نداریم!
تین نیوز
این قول از ناصرالدین شاه فقط در کتاب "تاریخ بیداری ایرانیان" از ناظم الاسلام آمده است. ناظم الاسلام از روحانیون روشنفکر بود و کتاب او یکی از منابع اصلی تاریخ مشروطه به شمار می رود. کلاً مخالف سلطنت سنتی قاجار و به خصوص ناصرالدین شاه بوده است.ولی این دلیل نمی شود که دروغ گفته باشد. در حقیقت، به نظر من اگرچه در تاریخ نگاریش غرض داشته، ولی احتمالاً مرض نداشته و دروغ از خودش در نمی آورده. به هر حال، برویم سراغ خود کتاب و داستان را کامل آنجا بخوانیم . آنجا صحبت از یک "آقاشیخ علی" نامی است که به زعم ناظم الاسلام بسیار دانشمند بوده است و این نقل قول از شاه از طرف این آشیخ علی نقل شده است!از کتاب:
"آن مرحوم [آقا شیخ علی] گفت می توانم کالسکه ای اختراع کنم که او را کوک کنند یک فرسخ راه را طی کند،آن وقت چند دقیقه بایستد از چهار طرف درهای آن باز شود، از هر طرفی چند گلوله توپ خالی شود، آن وقت درهای آن بسته شود و به مکان خود برگردد، لکن اظهارِ این صنعت وقتی خواهد بود که پادشاه تهیّه ٔ قشون خود را دیده و متقبّل شود که با یکی از دوَل دشمن جنگ کند، لااقل شهرهای ایران را پس بگیرد. ناصرالدّین شاه گفت ما جز با رعیتِ خود دیگر با کسی جنگ نداریم و به اندازهٔ آن ها هم توپ داریم. لذا دماغ آن مرحوم سوخته و رفت در مازندران و در آنجا مشغول رعیتی و زراعت شد..." (تاریخ بیداری ایرانیان، ناظم الاسلام کرمانی، به اهتمام علی اکبر سعیدی سیرجانی، بخش اوّل، ص ۱۴۷)
عجب!کالسکه ای که کوک شود و یک فرسخ (حدود ۶ کیلومتر) برود و بعد به طور خودکار درهایش باز شود و در چهار طرف شلیک کند، و سپس همان یک فرسخ را (لابد با همان کوک) برگردد! شما را نمی دانم، ولی من که یاد خودرو آبسوز افتادم. احتمالاً حتی یکبار هم عملکرد توپ های آن زمان را هم از نزدیک ندیده بوده است (برعکس شاه، که درس نظامی دیده بود و حتی در کار با توپ و جهت گیری گویا تبحری داشته).
ولی کرامات آقاشیخ علی فقط همین مقدار نبوده است. در همان قسمت از همان کتاب ناظم الاسلام، جناب آشیخ علی ادعاهای دیگر هم داشته است که اینبار مرا به یاد مستعان 110 و کرونایاب انداخت. جناب آشیخ ساعتی به اسم شب کوک اختراع کرده بودند که: "هر کس آن اسم را بداند بی خطر بگذرد، و الا به چنگال ساعت گرفتار شود!" همچنین تفنگ ته پر را ایشان اختراع کرده بود، که ناصرالدین شاه به خاطر آن او را از ابوعلی سینا دانشمندتر دانست، ولی مع الاسف با بی حزمی آن را به خارجه می فرستد و فرنگیان آن را کپی می کنند!
البته دانش وسیع آقاشیخ علی فقط محدود به اختراعات نبوده، بلکه شخص ایشان ادیسون و جفرسون را در خود جمع کرده بوده است!پس کتابی نوشته در"قانون اسلام از عبادات و سیاسیات و عادات و معاملات" که در آن وظایف کلیه اصناف و طبقات خلایق و مقامات دولتی را هم شرح کرده،چنانچه اگر به آن کتاب عمل می شد ایران گلستان می شد! اما امین السلطان به شاه هشدار داد که اجرای آن قدرت شاه را از بین می برد، پس شاه خائف شد و نکرد!
ملتفید که داستان چیست! مشخص است که این آشیخ علی یک لافزن رویافروش بوده، احتمالا نصف متوهم،نصف شارلاتان! ترکیب مخترع ماشین آبسوز و (مثلاً) بیژن عبدالکریمی! سَلَف کامل همین مغزهای پربادی که در صد سال گذشته فراوان داشتیم. از همان "مخترعانی" که اگر توانستند ابلهان دولتی را می فریبند، و اگر نتوانستند ناله سر می دهند که چرا دولت از آنها و اختراعات بی بدیل شان حمایت نکرده است. ناصرالدین شاه شخصیت باهوش این داستان است که خیلی راحت می فهمد با کی طرف است و او را دست به سر می کند. اما ناظم الاسلام خیلی راحت فریب خزعبلات این شخص را می خورد! ناظم الاسلام اگر امروز بود می شد همان کارگردان تلویزیونی که مخترع خوروی آبسوز را به تلویزیون آورد، یا همان سردار سپاهی که با مستعان 110 خود را مسخره عام و خاص کرد.
حالا بالاخره آیا جمله فوق را ناصرالدین شاه گفته یا نه؟! کی می داند! اصلاً مهم نیست! یک لافزن دروغگو یا متوهم داستانی سرهم کرده است.ممکن است اصلا شاه چنین چیزی نگفته باشد، یا شاید هم به شوخی خواسته یک آدم گیر را از سر خودش باز کند. وقتی در بقیه سخنان مستند ناصرالدین شاه و اعمالش چیزی وجود ندارد که چنین احساس وطرز تفکری را نشان دهد، اصلاً و واقعاً اصلاً مهم نیست که آشیخ علی راست گفته یا دروغ! چیزی که مهم است این است که چگونه روشنفکران ما از آن زمان عاشق باد و گزافه گویی و رویافروشی بودند.مهم این است که هر روز با پخش مطالبی سخیف از راست و دروغ ، باید نیشی به آخرین پادشاه سنتی کشور زده شود، و همه هم با بدون هیچ دید انتقادی آنها را باور می کنند و منتشر می کنند.
آخرین اخبار حمل و نقل را در پربیننده ترین شبکه خبری این حوزه بخوانید